سروری بلخابی

این وبلاک سعی میکند باموضوعات ، خبری ، اجتماعی ، فرهنگی ، سیاسی ، حوادث درخدمت خوانندگان عزیز باشد

سروری بلخابی

این وبلاک سعی میکند باموضوعات ، خبری ، اجتماعی ، فرهنگی ، سیاسی ، حوادث درخدمت خوانندگان عزیز باشد

سروری بلخابی

ما دراین وبلاک سعی میکنیم با مطالب قابل استفاده وبکردرخدمت شماباشیم

شنبه, ۱۹ فروردين ۱۳۹۶، ۱۱:۵۳ ق.ظ

قیام 24 حمل 1358، دربلخاب، حماسه یافاجعه؟

قیام 24 حمل سال 1358 بلخاب حماسه یافاجعه؟

نویسنده :  (حسین رهیاب)

زمستان سال ۵۷ شاید یکی از سرد‌ترین زمستان‌های تاریخ مردم بلخاب بود. سردی، سرما و برف از یک‌سو و فشار حکومت از سوی دیگر بر مردم آثار بسیار بدی داشت. بزرگان، خوانین و روحانیان خود را در معرض خطر می‌دیدند و هر لحظه امکان داشت که حکومت خلق برای نابودی آن‌ها اقدام کند. در این شرایط بازار شایعات هم به‌شدت داغ بود. خبرهای بیرونی از قیام‌های مردمی علیه حکومت حکایت داشتند؛ در هرات، کابل و حتا در همین نزدیکی بلخاب، دره صوف سمنگان هم یک قیام عمومی صورت گرفته و جنگ بین دولت و مردم آغاز شده بود. اما در بلخاب ظاهرا خبری نبود. شایعات می‌آمدند و می‌رفتند و دولت‌مردان ساکن بلخاب در حمایت چند سرباز و نظامی به کار خود مشغول بودند. شعار دادن، هورا گفتن، تشکیل جلسه‌ها و تضعیف موقعیت خوانین و‌… وظیفه‌ی آن‌ها بود که گویا پایه‌های حکومت را تقویت می‌کرد. این هورا گفتن هم برای خودش حکایت‌ها داشت و مردم اعتقاد راسخ داشتند که منظور عوامل دولتی از «هورا»، راه دیگری بر‌خلاف اسلام است. برخی هم می‌گفتند که منظور «آن راه» است، یعنی راه کفر و بی‌دینی. شاید این تفسیر در اول نبود، اما با گذشت زمان، «هورا» آن راه شده بود و کسی که هورا می‌گفت، لاجرم به آن راه می‌رفت و مردم بلخاب هم فقط یک راه را می‌شناختند که همان راه اجداد و اسلاف‌شان بود، خلاف آن هم در این شرایط «هورا» بود که به نظر آنان بدون شک و شبهه، راه دیگری بود که در نهایت به کفر منتهی می‌شد‌ و این چنین بود که به نظر می‌رسید‌ حادثه‌ای در ترخوج، مرکز بلخاب اتفاق افتاده است، اما هنوز کسی خبر ندارد. در روز ۲۵ حمل حرف‌ها و سخنان درِ ‌گوشی آغاز شده و گسترش می‌یابد. شایعه‌ها و خبرهای متفاوتی نقل می‌شوند که نتیجه‌ی آن گویای وقوع یک قیام یا انقلاب است که در بلخاب اتفاق افتاده است. شرایط دلهره‌آوری است و کسی نمی‌داند که حقیقت ماجرا چیست. به مرور زمان چیزهایی بیش‌تری مشخص می‌شود که بر‌اساس گفته‌های مردم، چون عوامل حکومت بر روحانیت و خوانین سخت گرفت، آنان بر حکومت پیش‌دستی کرده و قبل از صدور حکم دست‌گیری، بر دولت محلی شوریده و با استفاده از نفوذ مردمی و مالی خود، مرکز بلخاب را اشغال کرده و قدرت را به دست گرفته‌اند. قیام بلخاب و چگونگی آن یکی از اسرار مکتوم عالم است که هنوز سر آن مکشوف نشده است، زیرا امروزه برخی از عوامل آن از بین رفته و برخی دیگر نیز در نحوه‌ی قیام و نقش‌های اصلی و دلایل و عوامل آن اختلاف زیادی دارند، اما به نظر می‌رسد که بر‌خلاف گفته‌های عوامل زنده‌ی این قیام، نقش خوانین منطقه در آن پر‌رنگ بوده و گویا آنان بازی‌گران اصلی این واقعه بوده‌اند، ولی امروزه، با توجه به در‌گذشت آنان، این نقش نادیده گرفته می‌شود.

به هر صورت، قیام بلخاب آغازی بود که حوادث زیادی را شعله‌ور می‌ساخت. حادثه‌ی بلخاب همچون کودتای کابل، خونین بود و تمام منسوبان دولتی، به جز چند نفری که با افراد انقلابی همکاری داشتند، در کام این حادثه فرو رفته و نابود شدند. حاکمان انقلابی جنازه‌های عوامل دولت را به رود بلخاب دادند تا به بلخ برسد و حکومت از قیام‌گران بلخابی وحشت کند. آن‌گاه رهبران انقلاب که غرق در شادی بودند، حفظ آن ‌یا گسترش قدرت خود را در این تشخیص دادند که آن را به مناطق اطراف صادر کنند و چنین شد که نمایندگان انقلاب به چهار سمت (دره صوف، یکاولنگ، سنگ‌چارک و کوهستانات) روانه شدند تا پیام انقلاب بلخاب را به گوش همسایگان رسانده و آن‌ها را هم با استفاده از مدل خود به قیام تشویق کنند.

این چنین بود که در اطراف و اکناف بلخاب هم حوادثی واقع شدند که در نهایت با شکست انقلاب‌گران راه به جایی نبرد، اما موجب شد که قدرت در بلخاب در انحصار انقلابیان بماند و آن‌ها بعد از حکومت خلقی روی دیگری از حکومت مردمی را به مردم بدبخت آن نواحی نشان بدهند؛ زیرا در طول این دوره مردم مجبور بودند علاوه بر پرداخت مالیات‌ چندگانه‌ی قدیم، هزینه‌ی قهرمانی‌ها و لشکر‌کشی آنان را به مناطق هم‌جوار نیز بر دوش کشند که این برای مردم فقیر بلخاب دهشت‌ناک بود. توقعات بی‌هوده، فرمان‌های کذایی، نامه‌ها و دستورات مردان تازه به‌دوران رسیده‌‌ برای مردم فقر و آوارگی را به ارمغان آورد و چنین شد که بلخابی‌ها علی‌رغم ممنوع شدن مهاجرت توسط رهبران جدید، شبانه و از راه‌های فرعی و مخفی به مناطق دیگر و حتا کشورهای هم‌جوار کوچیدند. آوارگی اولیه‌ی مردم بلخاب نه محصول جنگ با دولت، که نتیجه‌ی رهبری انقلابیان و فرمان‌های آن‌ها بود که قبل از آن نتیجه‌ی درایت آنان را مردم سرپل و سنگ‌چارک هم چشیده بودند. بر‌این اساس، اگر خون‌ریزی نتیجه‌ی اول انقلاب بلخاب بود، فقر و آوارگی مردم نتیجه‌ی دوم آن انقلاب بود و اختلاف و تفرقه در بین مردم نتیجه‌ی سوم آن.

انقلاب بلخاب برای انقلاب‌گران اولیه هم نام‌آور و هم نان‌آور بود، اما شکست‌های فاجعه‌بار آنان در سرپل و سنگ‌چارگ بلخاب را در معرض خطر قرار داد و نیروهای کمونیست تا دامنه‌های ترخوج هم به پیش آمدند، اما آن‌ها با دیدن آن دره‌ی تنگ و تاریک فرار را بر قرار ترجیح دادند. به این صورت بلخاب از رسیدن قوای دولتی در امان ماند، اما مردم محروم، فقیر و بی‌چاره‌ی بلخاب سالیان سال درگیر جنگ‌ها و درگیری‌های خونین و بی‌حساب و کتاب احزاب و رهبرانی شدند که یک پای‌شان در بلخاب و پای دیگرشان در ناکجا‌آباد بود. جنگ‌های خونین سازمان نصر و پاسداران جهاد در بلخاب چنان بی‌نظیر بود که مردم حوادث گذشته را به کلی فراموش کردند. سا‌زمان نصر و پاسداران جهاد با کشتار و خون‌ریزی نوع جدیدی از حکومت‌داری را در بلخاب امتحان کردند، اما هیچ‌گاه نتوانستند بر آن حکومت کنند!

امروز تمام مردم بلخاب از مقاومت، انقلاب، جنگ‌ها، قهرمانی‌ها، شجاعت‌ها و استقامت آن منطقه تعریف کرده و به آن افتخار می‌کنند. بلخابی‌ها قیام ۲۴ حمل ۱۳۵۸ را گرامی داشته و آن را شاه‌کاری می‌دانند که فقط آنان قادر بوده‌اند آن را خلق کنند، اما اگر کسی از آنان سوال کند که «دست‌آورد آن قیام چه بوده است؟» آن‌ها جوابی ندارند. نه فقط آ‌ن‌ها، که تمام انقلابیان کشور ما برای انقلاب خود جوابی ندارند، زیرا نتیجه‌ی امروزی آن همه جنگ، این شده است که جهادگران سابق و کمونیست‌های قدیم امروز در کشور قدرت را با هم تقسیم کرده‌اند و برای رسیدن به قدرت با هم اتحاد و ائتلاف تشکیل داده و در کنار یک‌دیگر قدرت‌مندانه زندگی می‌کنند!

مردم بلخاب ممکن است به قیام خود افتخار کنند، اما به‌خوبی می‌دانند که سرنوشت بلخاب از کل کشور جدا نیست و انقلاب نه فقط برای بلخاب، که برای کشور ما آب و نانی نداشته است. حتا می‌توان گفت که انقلاب برای کشور ما و منطقه یک فاجعه بود، اما نتیجه‌ی انقلاب برای منطقه‌ی محرومی چون بلخاب، آغاز یک فاجعه‌ی بزرگ بود. با این وجود، قیام بلخاب برای خلق‌های محروم یک «حماسه» بود که نشان داد مردم محروم و عقب‌مانده‌ای چون بلخاب هم اگر اراده کنند و بخواهند، می‌توانند سرنوشت خود را به دست بگیرند، به‌شرط این‌که توان اداره و مدیریت آن را هم داشته باشند که متأسفانه آنان در آن شرایط نه فقط این توان را نداشتند، که امروز هم آن را ندارند و به همین دلیل، قیام بلخاب گرچه برخی را به نان و نوایی رسانید، اما دریایی از خون در بین مردم بلخاب جاری کرد، تخم کینه و نفاق را در میان آنان کاشت، مردم را آواره کرد و مردم محروم بلخاب را هم محروم‌تر ساخت. بلخاب امروز هم محروم‌ترین منطقه در کشور محروم ماست و وزیدن نسیم جلوه‌های زندگی امروزی هم در آن منطقه فقط باعث شده است که عمق جهل، عقب‌ماندگی و تضادهای زندگی مردم عریان‌تر شود و این آن نتیجه‌ی فاجعه‌آمیز قیام بلخاب است که برای مردم بلخاب جز فاجعه ثمری نداشته است!

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۶/۰۱/۱۹
mohammadaziz sarvari

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی